صادقی ( 87/2/3 ساعت 7:18 ص )
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند
من در اینجا از همة فرزندان عزیزم در جبهههای آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نمودهاند، تشکر و قدردانی میکنم و همة ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت میکنم. در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمرة خونها و شهادتها و ایثارها چه شد! اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفة شهادت بیخبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد. و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصلة طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستوجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است؛ خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافلة نور، جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!
امام خمینی(ره)، پیام به مناسبت سالگرد کشتار خونین در مکه و پذیرش قطعنامه 598 ـ بیستونهم تیرماه 1367
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:54 ص )
ادب خرجی ندارد ولی همه چیز را میخرد
سلامی بهاری
اینجا هرچی که بخواین توی این وبلاگ باشه
توی نظرات بگید و من در همین جا همین پایین میزارم
یا حق
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:36 ص )
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:29 ص )
.:: جریان جنگ من با اذیت پشه ها ::.
تابستون پارسال مثل همیشه سرو کله ی پشه ها پیدا می شد و من مجبور بودم از قرص و اسپری حشره کش تا حد مرگ استفاده کنم.اما باز بدجوری اذیت می کردن.تازه مهارت خاصی تو پشه گرفتن با دست داشتم.شبی هشت تا ده پشه با دست می کشتم.یادمه شب کنکور یه دونه از این پروانه گنده ها اومده بود تو اتاقم.با جزوه گزینه دو هر چی میزدم تو سرش نمیمرد.جزوه خورد شد پروانه هه نمرد.به درد ککور که نخورد به این دردم نخورد.اما امسال تصمیم گرفتم سبز باشم.امسال که اومدیم خونه جدید به پشه ها هیچ کاری ندارم.خیلی زیادن دوتادوتا از جلو چشام رد میشن .رو دیوار.رو سقف.باهاشون هیچ کاری ندارم.باورت نمیشه.تا حالا هیچ اذیتی برام نداشتن.این یعنی با پشه ها همون طور رفتار کن که می خوای با تو رفتار کنن.باو ر کن فهم و شعور دارن
شاید آدما اونقدر ضعیفن که حتی نمیتونن با پشه ها مقابله کنن مگر به زور انواع سم.پس در صلح جوی.
عامل مهم فرار پشه از دست شما جریان هوای ایجاد شده توسط خودتونه است.نه هشیاری پشه.خیلی ها هنگام پشه کشی کف دست رو از فاصله زیاد به سمت پشه حرکت می دن که این با عث ایجاد جریان هوا و به نوعی کنار زدن پشه هست.پس باید ظرافت داشت.کشتن پشه نیروی خیلی کمی لازم داره.جریان هوا از طرف دست شما رو به راحتی حس میکنند و زود تر از تصور شما فرار.
حالت دست هنگام پشه گرفتن:
انگشتان دست نباید فاصله داشته باشند.نباید دست خود را بیش از حد سریع ببندید.جون باز هم هوا مثل یک تلمبه از دو طرف دست پشه رو به بیرون می فرسته.اما در این جا سر عت عمل لازمه.
وقتی پشه رو گرفتیم:
خوب حالا پشه در مشت شماست.اما…هنوز زنده.
بسیاری از حشرات نظیر سوسک نسبت به بدن و وزن خود فشار فیریکی زیادی تحمل می کنند.پس هر چه مشتتون رو فشرده تر می کنید خو دتون رو خسته کردید.در حالیکه راه فرار پشه بسته است مثل مچاله کردن کاغذ.وقتی مشتتو باز کردی میبینی از خون گل رنگ شده.این است سزای بد کاران زالو صفت.اما فراموش نکن این غریزه پشه هست نه اختیار.پس سعی کن به پشه ها سبز باشی.مخصوصا پشه های شهری که خیلی بی آزارن.
در باره ی پشه های وحشی که واقعا زبان نفهمن باید گفت تنها راه روشن کردن آتش با دود غلیظ است.
پشه های وحشی از اوایل غروب حمله میکنن.رکورد من در اواخر غروب 22 پشه در 15 دقیقه هست که در یک باغ خارج شهر ثبت شد.
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:25 ص )
::: چقدر خنده داره :::
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاهالهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک درراه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشممیاد!
چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت طولانی بهنظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعاکنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم بادوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه میکشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و نیایشطولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه دعا سخته اما خوندن 100 صفحهاز پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقهرو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی تمایل داریم!
چقدر خنده داره که برای عبادت و نیایش هیچ وقت زمان کافی دربرنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرینلحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو بهراحتی باور می کنیم اما معجزات الهی رو به سختی باور می کنیم!
چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدوناینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!
چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیامکوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همهجا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در موردگفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید!
خنده داره. اینطور نیست؟!
دارید می خندید؟
دارید فکر می کنید؟
این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و ازخداوند سپاس گذار باشید که او خدای مهربان و دوست داشتنی است.
پی نوشت : آیا این خنده دار نیست که وقتی کهمی خواید این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست پاک می کنید بخاطر اینکهشک دارید که اونها به چیزی اعتقاد دارند ؟!!!
خنده داره؟ . . .نه
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:22 ص )
.:: با لبخند شروع کن.تو می توانی ::.
شاد زیستن ، شادمانه از زندگی لذت بردن ، به غم و غصه خندیدن و از لحظه
لحظه زندگی لذت بردن و برای تک تک این لذت ها و زیبایی ها از اعماق وجود
هورا کشیدن ، حق هر انسانی است و اساسا هر موجود زنده ای برای این کار
آفریده شده است و باید این چنین باشد.
اگر احساس می کنید زندگی برای شما بیش از حد جدی و حزن انگیز است و نمی
توانید براحتی سهم شادی و خوشحالی خود را از لحظات شبانه روز خود بگیرید،
اصلا نگران نباشید.
هر کدام از 6نسخه زیر معجزه می کنند و می توانند شادی و نشاط را به
زندگی شما بیفزایند. اگر آماده هستید نسخه ها را با هم مرور می کنیم :
شادی یک انتخاب درونی است و در نهایت این شما هستید که آن را انتخاب می
کنید.
بی دلیل اوضاع و شرایط و کمبود امکانات و امثالهم را دلیل غصه و غم
دائمی خود ندانید حتی در بدترین شرایط و در مواقعی که مصیبت ها و بلاها
از حد گذشته اند و هیچ کس امید و توان یک لبخند کوچک را ندارد ، شما
هنوز هم می توانید مانند بمب شادی در دل اندوه منفجر شوید و مجلس را
دگرگون کنید.
همان طور که خیلی مواقع غم یک انتخاب است ، شادی هم بسیاری از اوقات
برگه انتخابی است که از سوی شما در مقابل دنیا و اتفاقات آن بر زمین
کوفته می شود.
هنگامی که غم و غصه و ماتم شما را فراگرفت و چاره ای جز قبول آن نداشتید،
غم را بپذیرید و مقابل آن نایستید، همراه غم راه نروید و از دریچه نگاه
غصه به دنیا نگاه نکنید ، خودتان را کنار بکشید و بگذارید کاروان غم و
غصه با همه دردهای جانکاهی که همراه دارد از کنارتان بگذرد حتی اگر می
توانید با لبخند و نگاهی مهربانانه دل خسته ای را شاد کنید.
شادی لحظه به لحظه در زندگی ، انعکاس و نتیجه تلاش شادسازی و شادی آفرینی
است و هر چه بیشتر دل دیگران را با کلام و حتی حرکتی مهربانانه شاد سازید،
هزاران بار بیشتر شادی و سرور وجودتان را دربر می گیرد.
جسم خود را در شادی روح شریک کنید
شما تنها یک روح مستقل و صاحب اختیار نیستید که حق داشته باشید تمام
لذایذ و شادی های دنیا را فقط برای خودتان بخواهید و برای این کار از
جسم خود مایه بگذارید. شما باید جسم و کالبد خود را هم در شادی های خود
سهیم گردانید و فراموش نکنید روح در این جهان در سراسر این کالبد گسترش
یافته است و هر بخش جسمتان ، بخشی از روح شماست و حق دارد در شادی و نشاط
شما سهیم شود.
هرگز سعی نکنید با عذاب دادن ، آسیب رساندن به جسم و اندامتان به شادی
و نشاط برسید. بهداشت را رعایت کنید ، ورزش کنید، غذای مناسب بخورید، هر
وقت بیکار شدید از جا بپرید و تحرک داشته باشد، هرگز با تزریق مواد مخدر
و مصرف دخانیات و آسیب رساندن به اندامتان سعی نکنید خودتان را آرام و
به ظاهر خوشحال سازید.
خوشحالی و شادمانی واقعی و بدون پشیمانی تنها زمانی وجود شما را در بر می
گیرد که جسم و روحتان هر دو همزمان و به یک اندازه در این شادی سهیم باشند
.
سپاسگزار و راضی باشید
پول و مال و منال داشتن بسیار عالی است و می تواند باعث نشاط و شادی شما و
هزاران نفر دیگر شود، هیچ کس منکر آن نیست ، ولی به شرطی که شادی بسته
ای نباشد که در آخرین منزل همراه پول و مکنت تقدیم من و تو می شود و ما
مجبور باشیم در طول مسیر دائم غمگین و مضطرب باشیم.
شادی واقعی شادی در حین عمل است و شادی هایی مجموعه جمع شده این تجربه های
شاد بودن است که به صورت انرژی خارق العاده ای انسان را به فضای جدیدی
از معرفت و آرامش می برد. برای این که در حین عمل و در مسیر حرکت به سوی
خوشبختی شاد باشیم ، باید از لحظه لحظه سفر خود راضی و شکرگزار باشیم و
این میسر نمی شود مگر آن که دستان خود را در مقابل خویش گره بزنیم و از
اعماق دل شکرگزار خالق هستی باشیم و سپاسگزار نگاهش که یک دم ما را تنها
نمی گذارد و همیشه برای بخشیدن ما و گوش کردن به حرفهای ما حاضر و آماده
است.
شاد زیستن معنای خنده و قهقهه در مراسم عزا را نمی دهد. شاد زیستن به این
معنا نیست که هنگام بروز مصیبت ها به رقص و پایکوبی بپردازی. غم یک
حالت طبیعی ولی گذراست و بعضی مواقع حق دارد وجود ما را بگیرد. اما هرگز
نباید اجازه دهیم غم و غصه در دل ما منزل کند و در اندرون ما جا خوش کند
.
او باید بیاید و برای مدتی تمام وجود ما را دربر بگیرد و بعد برود و جایی
خود را به صاحب واقعی منزل یعنی شادی و سرور بدهد. تنها با پذیرش غم و
اندوه و مصیبت است که ظرفیت و غلظت شادی ما افزایش می یابد و ما لایه
های جدیدی از سرور و انبساط خاطر و رضایتمندی را کشف می کنیم.
دل خود را از کینه خالی سازید و همه (حتی بدترین مردم) را دوست داشته
باشید و برایشان دعا کنید. غم و غصه بهانه می خواهد اما شادی و نشاط چنین
نیست.
بهانه اندوه و غصه ، هجرت عشق و آمدن کینه و نفرت به خانه دل است ، پس
عشق و دوستی را دوباره به دل راه بدهید و بگذارید عشق از پستوی خانه
بیرون آید و به تجلی برخیزد و شادی را در وجودتان بپراکند. شادی انفرادی
نیست.
هر وقت غمگین شدید، چیزی به کسی ببخشید ، کلامی محبت آمیز را به انسانی
هدیه کنید، گلی برای دوستی بخرید
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:20 ص )
چـــــــون بشر از عـــــــدم آمـد بوجود
عشق مــــــادر بــــــه جهان دیده گشود
گــــــرجهان یکسره در هـــــم گـــــردد
کــــی از این عشق کهن کـــــم گــــردد
راز این جــــــذبه نــدانـــــــم در چیست
وین چه عشقی است کــــه پایانش نیست
قلب مـــــادر تهی از مکـــــر و ریاست
عــــــــاری از شا ئبه آزو هـــــوا است
خود فراموشی و جـــــــان با ختن است
مهــــر ورزیــــدن و بگــــــداختن است
هیچ دفتــــر بــــــه از این دفتـــر نیست
عشــــق بــــالاتـر از این بــــاور نیست
این دگـــــــــر نفس پـــــــرستی نبــــود
از ره رنــــــدی و مستــــــــی نبــــــود
عشق فرهـــــــــاد به شیرین سخن است
گر چـــــــه افسانه عشقـــــی کهن است
دل مجنــــــــون و تمنـــــــای دگــــــــر
بــــــــرود در پــــــــــی لیلای دگــــــر
لیکن این عشق کـــــــــه مـــــــادر دارد
چــــــــــون ز فـــــــــرزند نظر بردارد
در خطــــــر کــــــــــی اثری بخشد پند
خود بمیر د کـــــــه بمـــــــاند فــــرزند
عشق این است نه بــــــــوسید ن یـــــار
پای جــــــانست نه نیرنــــــگ و فــرار
مـــــــــادری ملعبـه و بــــــــازی نیست
جز فــــــداکاری و جــــــا نبازی نیست
بـگذرد از خــــــود و کـــــــاهد از جان
نا بـــــه فــــــرزند دهد تــــــاب و توان
شــــــاعر بـــــــا هنـــــر و چیره سخن
شعــــــــرمـــــــادر نتـــــــوان گفتـــــن
گـــــــــر چه نقــــــــــاش کند نقش پدید
نقش مــــــــــــادر نتـــــوانست کشیـــــد
هیچ آهنـــــــگ دل انگیـــــــز هنــــــوز
راز این جـــــــذبه نــــــداده است بـروز
پای این عشق هنــــــــر حیـــــــران شد
عقل بیش از همــــه سر گــــــردان شد
آخـــــــرین مـــرحــــله عشق است این
پا ک و جـــــــــاوید چـــو فردوس برین
مــــــــادر از زمـــــــره عشاق جداست
عشق او برتـــــر از انــــــد یشه ماست
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 9:1 ص )
=============================================================
صادقی ( 87/2/1 ساعت 8:31 ص )
راه بهشت
راه بهشت
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر ایندنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می
ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"
دروازهبان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم."
دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "میتوانید وارد شوید و هر چهقدر دلتان میخواهد بنوشید."
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنهایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهیدبنوشید.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانیدبرگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفادهنکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! "
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند...
بخشی از کتاب "شیطان و دوشزه پریم "
پائولو کوئیلو
برای ظهور امام زمان صلواتی بفرستید
=============================================================
صادقی ( 87/1/31 ساعت 10:44 ص )
همتی دیگر!
یادداشتهای یک شهید زنده (3)
هنوز دبیرستانی بود، اما از شدت کار و فعالیت توی مدرسه و بیرون مدرسه، وقتی به خانه میرسید، حتی در حال خوردن غذا خوابش میبرد. البته او نمیخوابید، غش میکرد!» این جملات را مادر شهید احدیان و البته دهها مادر شهید دیگر درباره فرزندانشان گفتهاند. حال درباره توصیف فرزندانشان چه قبل از جنگ و چه بعد از جنگ و البته ادامه این جملات هم اینگونه است که «دوباره میدیدی نیمه شب بلند شدهاند و بر سر سجاده در حال راز و نیازند تا روز پرکار دیگری را آغاز کنند.»
چنانچه اشاره شد، آن انگیزههای قوی که این تلاشهای شبانهروزی را ثمر میدهند، از آرمانهای بلندی نشئت گرفتهاند که همواره مد نظر این بچهها بودند. مهدی زینالدین وقتی میخواست ازدواج کند، به همسرش گفته بود: «پایان راه من شهادت است و اگر جنگ تمام شود و شهید نشوم، هر کجا جنگ حق علیه باطل باشد، به آنجا میروم تا شهید شوم.» و این یعنی: مبارزه جغرافیا و مرز نمیشناسد و پایانی ندارد.
خیال نکنیم داشتن این روحیه راحت است که مجاهده همراه با ایثار و از خوشیها گذشتن است و یک تغییر اساسی در زندگی دنیایی روزمره است. این تلاشها هم همواره همراه با بصیرت و شناخت صحیح از شرایط و نیازهای روز بودهاند؛ وگرنه تلاش کور بیثمر است.
در روایات داریم که «المؤمن خفیف المؤونه کثیر المعونه». شهدای ما اینگونه بودند و اینک هم مجاهدان عرصههای دیگر اینگونهاند؛ یعنی کممصرف و پر بازده.
اصلا پیشرفت سریع انقلاب در آن سالهای ابتدایی را مرهون همین تلاشهای خستگیناپذیر شبانهروزی هستیم؛ وگرنه حزباللهیهای آن موقع اگر کمتر از امروز نبودند، بیشتر هم نبودند و شاید راه رشد مضاعف امروز هم در همین مسئله نهفته باشد. امام(ره) میگفتند: راحتطلبی و رفاه با مبارزه سازگاری ندارد. یعنی کسی که اهل جهاد و مبارزه است، قطعاً سختی میکشد و این سختیها در کنار راحتیها و تنعمها قرار نمیگیرد و این نکتهای است بس مهم که متأسفانه با توجیهاتی کوچک به راحتی گریبان برخی انقلابیون دیروز را هم گرفت!
حسین خرازی، رنگش از شدت گرسنگی پریده بود و رو به بیهوشی رفته بود؛ اما فرصت غذا خوردن پیدا نمیکرد! اکثر بچههای جبهه همینگونه بودند. زندگیهای جمع و جوری داشتند و به دنیا کمتوجهی میکردند و از طرفی هم بسیار پرکار و عاشق کسب رضای الاهی از طریق تلاش برای اقامه دین او بودند. بیشترشان هم حرفشان این بود: «وقتی جنگ تمام شود، وقت استراحت هم خواهد بود.» البته خودشان میدانستند که جنگ فقر و غنا و جنگ حق و باطل تمام شدنی نیست و شایداین جملات را برای دلخوشی ما میگفتند!
آدم وقتی اینها را میبیند انرژی میگیرد و از خودش خجالت میکشد. آنها همه ویژگیهای خوب را در خود جمع کرده بودند و تفسیر عملی آیات قرآن بودند. در قرآن کریم اجر عظیمی برای مجاهدان در راه خدا ترسیم شده است. مجاهدانی که در جبهه حق در حال جنگ با باطلاند و این جبهه، خاکریزهای متفاوت و گستردهای دارد. من و شما هم اگر بخواهیم در صف ایشان باشیم، باید سعی کنیم تا از فضای دنیایی روزمرهمان جدا شویم و در همان شهر و در میان همان زندگی یا شناخت صحیح، جبهههای علمی، فکری و فرهنگی موجود را شناسایی کنیم و وظیفه خویش را انجام دهیم. اگر شنیده باشید، توی جبهه برای هر روز، فردی به عنوان شهردار انتخاب میشد تا برخی امور، از جمله تمیزکاری و جمعآوری زبالهها و... را انجام دهد. برخی روزها که این مسئولیت به عهده تنبلترها و راحتطلبها میافتاد، میدیدی که نیمههای شب، همت از شناسایی برگشته است و در حالی که روز پرکار و طاقتفرسا را گذرانده، برای جمع نشدن پشه و مریض نشدن نیروها در اثر کثیفی، به سراغ زبالههای بازمانده میرفت و کاری را که به دیگران سپرده شده و انجام ندادهاند، در آن شرایط به انجام میرساند. آری! کوتاهی ما و بیتفاوتی و راحتطلبی، آن بخش کار را که ما میتوانستیم و باید برمیداشتیم، بر دوش همتها میاندازد.
البته همت معروف بود که بسیار پرکار است و کم خواب و هم او به مادرش گفته بود: مادر! من خواب و استراحت دنیا را به تمام زرق و برقش به دنیادارها بخشیدم! این دنیا برای من تنگ است و جای من اینجا نیست.
اما این ساقط تکالیف نیست. آنها رفتهاند و هنوز تا رسیدن به آرمانهای انقلاب، راه بسیاری در پیش است و به جای حسرت، همتی دیگر باید.
رفتند اما بار گران، آری! بار گرانی بر زمین مانده است.
=============================================================
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
=============================================================