سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیور دانش، احسان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
سرزمین نور اینجاست ((نظر یادتون نره))
  • کل بازدیدها: 50275 بازدید

  • بازدید امروز: 0 بازدید

  • بازدید دیروز: 3 بازدید
  • راه بهشت
    صادقی ( 87/2/1 ساعت 8:31 ص )

    راه بهشت

    81p2dyf.gif

    راه بهشت

    مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر ایندنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

    پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌

    ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"

    دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."

    - "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."

    دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چهقدر دلتان می‌خواهد بنوشید."

    - اسب و سگم هم تشنه‌اند.

    نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."

    مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

    مسافر گفت: " روز بخیر!"

    مرد با سرش جواب داد.

    - ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.

    مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهیدبنوشید.

    مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

    مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانیدبرگردید.

    مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

    - بهشت

    - بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

    - آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

    مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفادهنکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "

    -        کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

    بخشی از کتاب "شیطان و دوشزه پریم "

    پائولو کوئیلو

    16.gifبرای ظهور امام زمان صلواتی بفرستید 16.gif



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • گفتی گفتم
    صادقی ( 87/1/26 ساعت 9:5 ص )

    گفتم : خسته ام  

    گفتی :

    لا تقنطوا من رحمه الله از رحمت خدا ناامید  نشید ( زمر/53)

    گفتم : هیشکی نمی دونه تو دل من چی میگذره 

    گفتی :

    ان الله یحول بین المرء و قلبه  : خدا حائل هست بین انسان و قلبش (انفال/24)

    گفتم : غیر از تو کسی رو  ندارم 

    گفتی :

    نحن اقرب الیه من حبل الورید - ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق / 16)

    گفتم : ولی انگار اصلا منو فراموش کردی ! 

    گفتی :

    فاذکرونی اذکرکم -  منو یاد کنید تا یاد شما باشم ( بقره / 152 )

    گفتم :  تا کی باید صبر کرد ؟

    گفتی :

    و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا -  تو چه میدونی شاید وقتش نزدیک باشه  ( احزاب / 63 )

    گفتم : تو بزرگی و نزدیکت برای منه کوچک خیلی دوره ! تا اون

     موقع چی کار کنم ؟

    گفتی :

    و اتبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه ( یونس / 109 )

    گفتم : خیلی خونسردی ! تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و

     ظرف صبرم کوچک ... یه اشاره کنی تمومه !

    گفتی :

    عسی ان تحبوا شیئا و و هو شر لکم شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه ( بقره / 216 )

    گفتم : انا عبدک الضعیف و الذلیل ... اصلا چطور دلت میاد ؟ 

     

    گفتی :

    ان الله بالناس لرئوف رحیم خدا نسبت به همه مردم نسبت به همه مهربونه ( بقره / 143 )

    گفتم :  دلم گرفته  

    گفتی :

    بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا ( مردم به چی دل خوش کردن ؟ ) باید به فضل و رحمت خدا شاد بود

    گفتم : اصلا بی خیال ! توکلت علی الله  

    گفتی :

    ان الله یحب متوکلین خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره                        ( آل عمران / 159 )

     گفتم : خیلی چاکریم ! ولی اینبار، انگار   

    گفتی :

    حواست رو خوب جمع کن ! یادت باشه که : و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الاخره  - بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن . اگه خیری بهشون برسه ، امن و آرامش پیدا می کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن رو گردون میشن .

    التماس دعا  



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • کنجشک و خدا
    صادقی ( 87/1/10 ساعت 11:57 ع )

    بنام خداادامه مطلب...


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
    صادقی ( 87/1/8 ساعت 11:13 ع )

    خدا اراده کرده بود که عشقُ نقاشی کنه

    می‌خواست به زخم عاشقا باز هم نمک پاشی کنه

     

    برای بوم نقاشیش کرب وبلا رو آفرید

    با قلم موی قدرتش یه نقش دلربا کشید

    اول نقاشی زدش نقشی به رنگ شور و شین

    اولِ از همه کشید رو نیزه‌ها سر حسین

    برا نماد دلبری صورت اکبرُ کشید

    نشون اوج بی کسی گلوی اصغرُ کشید

    زد قلم مو رو توی خون یه گوش پاره رو کشید

    تو دست قاتل حسین سر بریده رو کشید

    نقشی زدش به بوم خود ز اوج غربت نبی

    به رنگ تیره غروب رنگ کبود زینبی

    با چشمای رباب خود معنی اشک و گریه رو

    صفحه آخرم کشید قد خم رقیه رو

    خدا تو بوم نقاشی عطر گل یاسُ کشید

    برای امضا زدنش صورت عباسُ کشید

     


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    =============================================================