زنده باد مرگی که زندگی است!
تقدیم به همه آنانی که هنوز فهمیده را میفهمند
n
حسن ابراهیمزاده«
با ما معامله بردگان قرون وسطا را میکنند. به خدای متعال! من این زندگی را نمیخواهم. انّی لا اری المَوتَ الا السَعاده...، کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم(1).»تاریخ به عقب بازگشت و به سرچشمهای رسید که هنوز حیات اسلام و حیات همه انسانهای آزاده جهان مدیون جوشش همیشگی اوست.
آن روز بر فرهنگ سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر جهان، بر مرگ آبادی که زندگی خوانده میشد، واژهای افزوده شد که بوی زندگی، بوی طراوت و تازگی از آن به مشام میرسید.
آن روز روحالله(ره) پنجره نگاه سید و سالار شهیدان را به روی بشریت مسخ شده در بربریت خوردن و خفتن گشود؛ پنجرهای که در آن «مرگ آگاهی» و «مرگ خواهی» چیزی جز زندگی واقعی به شمار نمیرفت. آن روز امام بوسه زدن بر تیغ برهنه شمشیرها و در آغوش گرفتن مرگ عزیزانه در زندگی ذلیلانه را چیزی جز شهد شیرین تفسیر نکرد.
آن روز خمینی(ره) با بر زبان آوردن کلام جاودانه امام حسین(ع) بر فراز قلل جهان در حقیقت فریاد «زنده باد مرگی که زندگی است» را سر داد؛ فریادی که در آن، مرگ به بازی گرفته میشد و زندگی ننگین زیر گامهای شجاعت و شهامت جان میداد؛ فریادی که در آن سرود فتح «قله کمال» از آن شنیده میشد. سرودی که یاران امام با گلوی بریده فریاد زدند؛ سرودی که بهشتی، سید شهیدان انقلاب 22 روز قبل از خواندن آن بر قله کمال، دست به دعا بلند کرد و امتداد آن را از خدای خویش چنین خواست:
«خدایا، این امت ما را که به این کمال نترسیدن از مرگ رسیده است همچنان در راه این کمال استوار بدار(2)!»
امام راحل، فاتحان قله «کمال نترسیدن از مرگ» را رهپویان حضرت ابراهیم(ع) میخواندند؛ همانانی که به عشق خدا و به عشق حاکم کردن بینش توحیدی، روح شجاعت و روحیه رفتن در آغوش آتش نمرودیان را در خود زنده کردند و به بشریت سرگردان در سرابها، چشمه زندگی بخشیدند.
«اینها دنبال حضرت ابراهیم ـ سلامالله علیه ـ هستند. اینها لبیک گفتند به حضرت ابراهیم(ع)(3).»
نگاه امام به مرگ، نگاهی توحیدی بود؛ نگاهی که شهادت را «اصلی پذیرفته شده» از سوی هر موحد و هر مدافع مکتب توحیدی و هر مبلّغ بینش توحیدی میدانست. از اینرو درست سه ماه پیش از پیروزی انقلاب ارزشها فرمودند: «در این اصل، هیچ اشکالی برای ما نیست که ما کشته میدهیم» و اصل ارزش مبارزه برای رسیدن به زندگی واقعی(4) را اینگونه به تصویر کشیدند.
از منظر امام، در هنگامه نبرد حق با باطل و رویارویی لشکر کفر با اسلام «پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد» و خونی که از رگهای مردان موحد و تکلیف مدار جریان مییابد(5) نه تنها به جان و جهان حیات میبخشد و رود زندگی را در کالبد زمان جاری میسازد، بلکه در کنار جاودانگی تاریخ، جاودانه کائنات میشود. از منظر امام، زندگی بخشی به جامعه، تنها میوه محسوس و کوچکِ عالم ماده است و آن سوی عالم ماده و در کهکشان لایتناهی عالم معنا خبری هست که ما از آن بیخبریم:
«شهادت این مطلبی نیست که انسان بکلی از بین برود تا اینکه دیگر غیر از این خبری نباشد(6).»
در منطق موحدانة امام، زندگی چیزی جز حرکت بر مدار عبودیت و تکلیف نبوده و نیست و در تعریفی این چنینی، مؤمن همواره در هروله بین صفای خوب و مروه خوبتر است.
«ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت میکنیم و پیشروی میکنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است.(7)»
نگاه امام به «مرگ زندگی آفرین» نگاهی فراتر از نگاه آنانی بوده و هست که «این هنر مردان خدا» را با فتح قلهها و گذر از رودها و طی کردن بیابانها مقایسه میکردند. از منظر امام «مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت» است. شهدا «در قهقهه مستانهشان عند ربهم یرزقونند» و آنانی که ابراهیموار خود را به شعله حادثه و حماسه میسپارند، قبل از گذر از دشت عباس و شلمچه، از سفر عرفان گذشته و قبل از شنا کردن در اروند، ملاح دریای عشق شده و قبل از فتح شاخ شمیران، بر «قله کمال» سرود فتح خواندند. از اینرو قبل از آنکه از آنان به قهرمانان این سرزمین یاد کنند، بر دستشان بوسه میزنند و مزار آنان را «قبلهگاه همیشه عارفان و عاشقان و دلسوختگان» مینامند.
امام که جز از خدا از هیچ چیز نمیترسید، همه ترسش از مقایسه کردن مرگِ زندگیبخش شهیدان با زندگی مرگآلود عافیتطلبان بود. از اینرو در پیام قبول قطعنامه 598 در تاریخ 29/4/67 تنزل دادن مقام شهادت و سنجش این واژه مقدس با معیارهای خاکی را القای اذناب آمریکا دانستند و فرمودند:
«اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسألهای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنههای نبرد مقایسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها خیالات باطل ملیگراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است.
ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الاالله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجیام! و ای نیروهای مردمی! هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را. با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت.
پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهارند(ع). پیروزی و شکست بر آنان فرقی ندارد. امروز، روز هدایت نسلهای آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است.
امروز، روزی است که خدا اینگونه خواسته است و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست، ما در مقابل آن خاضعایم و ما تابع امر خداییم و به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمیرویم.»
از پنجره نگاه امام، هیچ حادثهای از جایگاه رفیع شهیدان نخواهد کاست و هیچ تحول و تغییری در عرصهها و حوزههای گوناگون، گرد فراموشی بر نام و جایگاه عظمای آنان نخواهد نشاند و آنانی که نگرش «تکلیف مدارانه» شهدا را با تحلیلهای «نتیجه خواهانه» مقایسه میکنند «از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند.»
«من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهههای آتش و خون، که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نمودهاند، تشکر و قدردانی میکنم و همه ملت ایران را به هشیاری و صبر و مقاومت دعوت میکنم. در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسأله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقاء و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جست و جو کنیم.»(9)
هنوز شش ماه از هشدار و ترس امام نگذشته بود که مرگ انتخابی و زندگیبخش یاران خمینی(ره) در کفهای و زندگی مرگآلود عافیتطلبان در کفهای دیگر قرار گرفت و قله کمال بشریت و «اوج بندگی و معنویت» در سنجه و ترازوی خرد خاکی و جزیینگر به تحلیل گذاشته شد. شنیدن چنین تحلیلها و چنین مقایسهها آن هم از زبان قائم مقام وقت رهبری، برای امام و مقتدای شهیدان عصر کنونی به مراتب تلختر از نوشیدن جام زهر پذیرش قطعنامه بود؛(*) از اینرو با دلی شکسته و قامتی خمیده فریاد برآوردند:
«من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. من در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه، فرع آن بوده است؟(10)»
تکیه کلام امام بر واژگان «تکلیف» و «شهادت» در آخرین سال حیات نورانی آن رهبر بزرگوار، درست تکرار همان واژههایی بود که ایشان در سال آغاز نهضت در سال 41 بر زبان آوردند و فلسفه قیام مردان و زنانی را تبیین و تفسیر کردند که جز برای خدا و در راه خدا و حاکمیت قانون خدا ردای زیبای شهادت را بر تن نکردند.
زنده باد شهادت در مسیر ادای تکلیف، زنده مرگی که از پنجره نگاه حسینسیرتان، زندگی است و مرگ بر زندگیای که از منظر خمینیصفتان، چیزی جز مردگی نبوده و نیست!
پینوشت:
1.واکنش امام به رفراندوم تشریفاتی شاه در بهمن 1341، نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، دفتر اول، ص 397.
2. جاودانه تاریخ، ج 7، گفتارها 5، ص 118.
3. صحیفه نور، ج 18، ص 108.
4. صحیفه نور، ج 3، ص 184.
5. صحیفه نور، ج 16، ص 69-68.
6. صحیفه نور، ج 6، ص 155.
7. صحیفه نور، ج 15، ص 242.
8. صحیفه نور، ج 20، ص 236.
9. صحیفه نور، ج 20، ص 239.
10. سخنان امام راحل، 3/2/1367، ر ـ ک: صحیفه نور، ج 21.
*. ر. ک: سخنان آقای منتظری در تاریخ 22/11/67 که در آن اعلام داشتند ما در برابر شهادت فرزندان این سرزمین چیزی به دست نیاوردیم و...