حامد حجتی
مطلق خوب
شب ترانه تار است و آه ... آه زمینپر است از تپش بادهای فروردین
شب تلاوت یک سورة سبز تا خورشید
شب صعود هزاران ستاره در یاسین
شب تبارک و الشمس و القمر تا صبح
شب صعود غزل، تا مقام علیین
شب تمامی یک مرد مختصر ... چفیه
تفنگ و تیر ... حمایل ... قمقمه ... پوتین
و صبح باد به گوش همه وزید که آی!
خوشا به حال فلانی که رفته روی مین
خوشا به حال فلانی که رفت و لاله دمید
به جای هر قدمش قطره قطره روی زمین
«
کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست»خوشا به حال هزاران هزار زین الدین
پر از تراکم تردید و وهم و فاصلهاند
تمام مردم این کوچههای مرگ آیین
هوای شهر چه تاریک و سرد و بیروح است
رسیدهاند ملخهای شک به برگ یقین
برای آمدنت دیر نیست! مطلق خوب!
برس به داد باغهای زرد، سبزترین!
علیمحمد مؤدب
سلام بر تو و بر برکت فراوانت
گیاه میشود انگشتهای دستانت
سلام بر تو و بر برکت فراوانت
یتیم دیدهای آیا که باز میگریند
در ابرهای هوا، چشمهای گریانت
یتیم دیدهای آیا که باز میگریند
به شیوه پدری شانههای لرزانت
دوباره در شب جمعه کمیل میخوانند
کنار روضه گل، بچههای گردانت
تو خاک میشوی و خاک میرسد به خدا
گیاههای زمین، یک به یک رسولانت
بهار مزة نام تو در دهان زمین
تو فصل سبز جهانی، بهار عنوانت