محسن صالحی حاج آبادی
شهر شهادت
تابیدی از اوج افق
از اوج افلاک
بر پهنة خاک
از موج لبخندت سحر
مهتاب را چید
از کهکشان سینهات
خورشید جوشید
در سایهسار آه تو
غم شعلهور شد
از نمنم اشکت
نگاه آب تر شد
وقتی تو را دید آسمان
شد صاف و آبی
خورشید هم
از غنچة لبخند تو
شد آفتابی
درویش اشکت
سحر
مهتاب رویید
آب از زلالی نگاهت
قطرهای چید
تو
زیباترین تفسیر شعر پاک مردی
شهر شهادت را تو آخر فتح کردی
محسن صالحی حاجی آبادی
چون رود
لبخندهایت
مانند لبخند گل یاس
پر بود از معنا و احساس
امروز چون رود
جاریست نامت
در ساحل دریای قلبم
روزی که پوشیدی لباس سرخ ایثار
خورشید شد در کوچة عشقت گرفتار
در ذهن من
جاوید مانده نام پاکت
وقتی که غمگینم میآیم
گل میکنم
گل میشوم باز بر پهنة زیبای خاکت