نفوذ در عمق خاک دشمن
منطقه عمومی « رواندوز » و « دیانا » عراق در جبهه شمالی از آن جهت در یک طرح عملیاتی نامنظم و ضربتی، مطرح شده بود تا با انجام عملیاتی به نام « فتح4 » در عمق 70 کیلومتری استان « اربیل » عراق ، ضربهای کاری به عقبه ستادی و لشکری دشمن وارد آید ، از این رو در تاریخ 22 بهمن ماه 1365 حملهای با رمز « یاالله » در دو مرحله به اجرا درآمد.
در مرحله نخست که در وسعت 100 کیلومترمربع اجرا شد ، تأسیسات بزرگ راداری ، مایکروویو مستقر در ارتفاع کوه کورک در عمق 70 کیلومتری داخل خاک استان اربیل عراق، منهدم شد.
این عملیات نفوذی با اجرای آتش بر روی پادگان «خلیفان» و بهآتش کشیدن7 دستگاه تانک ، اجرای آتش روی پارک موتوری و مراکز حساس سپاه پنجم عراق در شهر رواندوز ، اجرای آتش روی پادگان « باپشتیان » در شمال رواندوز ، خسارت به مراکز نظامی و اقتصادی شهرهای « قضا صدیق »، رواندوز ، خلیفان و دیانا و زیر آتش قرار گرفتن مقر فرماندهی لشکر23 عراق همراه بود . مرحله دوم این عملیات نیز روز4 اسفند1365 در همین منطقه به اجرا درآمد و در طی آن باز هم همکاری معارضین عراقی و نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یکدیگر چشمگیر بود و در نهایت دستاوردهای آن چنین بود :
اجرای آتش روی مقر سپاه پنجم عراق در دیانا ،
انهدام سازمان اطلاعات و مرکز پلیس و دو پایگاه نظامی عراق در دیانا ،
زیر آتش قرار گرفتن ساختمانهای اداری و دولتی شهر قضا صدیق و وارد آمدن خسارت به پادگان و مرکز پلیس و تأسیسات برق رواندوز.
در مجموع این دو مرحله عملیات ،1025 تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی و اسیر شدند.
نام عملیات : فتح 4 (نامنظم)
زمان اجرا : 1365/11/22 (مرحله دوم 4/12/65 )
تلفات دشمن : 1025 (کشته ، زخمی و اسیر)
رمز عملیات : یا الله
مکان اجرا : عمق70 کیلومتری استان اربیل عراق - محور شمالی جنگ
ارگانهای عملکننده : نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با همکاری معارضان کرد عراقی
اهداف عملیات : انهدام عقبه ستادی و لشکری در منطقه عمومی شهرهای رواندوز و دیانا در عراق با دو مرحله عملیات
27 بهمن
عملیات والفجر5
محدوده زمانی: 1362/11/27
این عملیات در منطقه چنگوله (حدفاصل مهران و دهلران) با تلاش سپاه پاسداران انجام شد.
دستاوردها: عملیات والفجر5 با آزادسازی 110 کیلومتر مربع، انهدام 40 تانک، 2 بالگرد و به هلاکت رساندن بیش از 3600 عراقی و غنیمت گرفتن دهها دستگاه تانک و نفربر و خودرو به پایان رسید.
این عملیات با تلاش سپاه و ارتش در منطقه هورالهویزه- شمال بصره انجام شد.
دستاوردها : عملیات خیبر با آزادسازی حدود 1180 کیلومترمربع ، از جمله جزایر مجنون و 50 حلقه چاه نفت ، انهدام 6 هواپیما و 9 بالگرد ، و 330 تانک ، کشته و زخمی شدن حدود 15 هزار عراقی به پایان رسید .
شرح عملیات
توضیحات :
روز سوم اسفندماه سال 1362 ساعت 20:30 عملیات با رمز یا رسول الله (ص) آغاز شد. در مرحلهی اول عملیات، نیروها توانستند شهر القرنه را تصرف کنند. در مرحلهی دوم عملیات، تلاش اصلی در محور جزایر و طلائیه به منظور الحاق و پیشروی به سمت" نشوه" در نظر گرفته شد.متأسفانه به دلیل آتش شدید دشمن، نیروهای اسلام فقط شش کیلومتر پیشروی کردند.در عملیات خیبر عراق برای اولین بار با وسعتی قابل ملاحظه مبادرت به بمباران شیمیایی کرد . در این عملیات بیش از 23 یگان دشمن به طور متوسط از 20 درصد تا صد درصد منهدم شد.15000 نفر از نیروهای عراق نیز کشته و مجروح و 1140 نفر نیز اسیر شدند 150 دستگاه تانک و نفربر و 200 دستگاه خودروی عراق منهدم گردید. مجموعاً 1180 کیلومتر از زمینهای منطقه آزاد شد که به ترتیب 10000 کیلومترمربع از هور، 140 کیلومتر در جزایر و 40 کیلومترمربع در طلائیه را شامل میشد.در میان غنایم عراق، گذشته از اقلام صنعتی و تجهیزات انفرادی، 10 دستگاه تانک و 60 دستگاه کمپرسی و ... به چشم میخورد. دستیابی بر چاههای نفت که ذخایر آن میلیونها بشکه برآورد شده است نیز از همین دست است
تعدادی از سرداران شهید عملیات
شهید محمد ابراهیم همت شهید حسینعلی قلعه زمانی
شهید علی رحیمی شهید حمیدرضا گلکار
شهید سیدعلی قالیبافان شهید سیداصغر میرحسین
شهید قربان علی سرگزی شهید مسعود جعفری
شهید مصطفی حلوائی شهید احمدرضا اسماعیلی
شهید رحیم حسنپور وزنکش شهید محمدرضا بشیری
شهید سیدمحسن اعتصامی شهید مرتضی حاجی آبادی
شهید حسین بلندی شهید صمد چهارراهی
شهید سید سعید بهاری شهید علی اصغر کلاته سیفری
شهید امیر سفیداری شهید مرتضی سلمان طرقی
شهید سید مجید شاهچراغی شهید محمود عالیشوندی
شهید محمد کرمیار شهید علی پاک جسم پورفرد
شهید محمدرضا عبداللهی امکانی شهید مجتبی ماستر فراهانی
شهید حسین امین مقدم شهید احمد باقرصاد
شهید مجتبی شجاعی شهید محمدرضا کردبچه
شهید محمد سعیدی شهید محسن الشریف
شهید محمدرضا علیجانی شهید محمدجعفر رجبی
شهید کریم گلدوزی شهید سیدفضل الله طباطبائی شیرازانی
شهید حمید باکری شهید مجید انتظاری
شهید غلام رضا آشوری شهید سیدمهدی پشت مسجدی
شهید اکبر لطیفیان شهید غلامحسین پاک نهاد
شهید محمدصادق سردرودی گاوگانی شهید حسن غفاریان قهوه چی
شهید نصرالله کیادربندسری شهید صادق ترکاشوند
شهید علی اکبر یزدان پناه
نفوذ در عمق خاک دشمن
منطقه عمومی « رواندوز » و « دیانا » عراق در جبهه شمالی از آن جهت در یک طرح عملیاتی نامنظم و ضربتی، مطرح شده بود تا با انجام عملیاتی به نام « فتح4 » در عمق 70 کیلومتری استان « اربیل » عراق ، ضربهای کاری به عقبه ستادی و لشکری دشمن وارد آید ، از این رو در تاریخ 22 بهمن ماه 1365 حملهای با رمز « یاالله » در دو مرحله به اجرا درآمد.
در مرحله نخست که در وسعت 100 کیلومترمربع اجرا شد ، تأسیسات بزرگ راداری ، مایکروویو مستقر در ارتفاع کوه کورک در عمق 70 کیلومتری داخل خاک استان اربیل عراق، منهدم شد.
این عملیات نفوذی با اجرای آتش بر روی پادگان «خلیفان» و بهآتش کشیدن7 دستگاه تانک ، اجرای آتش روی پارک موتوری و مراکز حساس سپاه پنجم عراق در شهر رواندوز ، اجرای آتش روی پادگان « باپشتیان » در شمال رواندوز ، خسارت به مراکز نظامی و اقتصادی شهرهای « قضا صدیق »، رواندوز ، خلیفان و دیانا و زیر آتش قرار گرفتن مقر فرماندهی لشکر23 عراق همراه بود . مرحله دوم این عملیات نیز روز4 اسفند1365 در همین منطقه به اجرا درآمد و در طی آن باز هم همکاری معارضین عراقی و نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یکدیگر چشمگیر بود و در نهایت دستاوردهای آن چنین بود :
اجرای آتش روی مقر سپاه پنجم عراق در دیانا ،
انهدام سازمان اطلاعات و مرکز پلیس و دو پایگاه نظامی عراق در دیانا ،
زیر آتش قرار گرفتن ساختمانهای اداری و دولتی شهر قضا صدیق و وارد آمدن خسارت به پادگان و مرکز پلیس و تأسیسات برق رواندوز.
در مجموع این دو مرحله عملیات ،1025 تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی و اسیر شدند.
نام عملیات : فتح 4 (نامنظم)
زمان اجرا : 1365/11/22 (مرحله دوم 4/12/65 )
تلفات دشمن : 1025 (کشته ، زخمی و اسیر)
رمز عملیات : یا الله
مکان اجرا : عمق70 کیلومتری استان اربیل عراق - محور شمالی جنگ
ارگانهای عملکننده : نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با همکاری معارضان کرد عراقی
اهداف عملیات : انهدام عقبه ستادی و لشکری در منطقه عمومی شهرهای رواندوز و دیانا در عراق با دو مرحله عملیات
27 بهمن
عملیات والفجر5
محدوده زمانی: 1362/11/27
این عملیات در منطقه چنگوله (حدفاصل مهران و دهلران) با تلاش سپاه پاسداران انجام شد.
دستاوردها: عملیات والفجر5 با آزادسازی 110 کیلومتر مربع، انهدام 40 تانک، 2 بالگرد و به هلاکت رساندن بیش از 3600 عراقی و غنیمت گرفتن دهها دستگاه تانک و نفربر و خودرو به پایان رسید.
این عملیات با تلاش سپاه و ارتش در منطقه هورالهویزه- شمال بصره انجام شد.
دستاوردها : عملیات خیبر با آزادسازی حدود 1180 کیلومترمربع ، از جمله جزایر مجنون و 50 حلقه چاه نفت ، انهدام 6 هواپیما و 9 بالگرد ، و 330 تانک ، کشته و زخمی شدن حدود 15 هزار عراقی به پایان رسید .
شرح عملیات
توضیحات :
روز سوم اسفندماه سال 1362 ساعت 20:30 عملیات با رمز یا رسول الله (ص) آغاز شد. در مرحلهی اول عملیات، نیروها توانستند شهر القرنه را تصرف کنند. در مرحلهی دوم عملیات، تلاش اصلی در محور جزایر و طلائیه به منظور الحاق و پیشروی به سمت" نشوه" در نظر گرفته شد.متأسفانه به دلیل آتش شدید دشمن، نیروهای اسلام فقط شش کیلومتر پیشروی کردند.در عملیات خیبر عراق برای اولین بار با وسعتی قابل ملاحظه مبادرت به بمباران شیمیایی کرد . در این عملیات بیش از 23 یگان دشمن به طور متوسط از 20 درصد تا صد درصد منهدم شد.15000 نفر از نیروهای عراق نیز کشته و مجروح و 1140 نفر نیز اسیر شدند 150 دستگاه تانک و نفربر و 200 دستگاه خودروی عراق منهدم گردید. مجموعاً 1180 کیلومتر از زمینهای منطقه آزاد شد که به ترتیب 10000 کیلومترمربع از هور، 140 کیلومتر در جزایر و 40 کیلومترمربع در طلائیه را شامل میشد.در میان غنایم عراق، گذشته از اقلام صنعتی و تجهیزات انفرادی، 10 دستگاه تانک و 60 دستگاه کمپرسی و ... به چشم میخورد. دستیابی بر چاههای نفت که ذخایر آن میلیونها بشکه برآورد شده است نیز از همین دست است
تعدادی از سرداران شهید عملیات
شهید محمد ابراهیم همت شهید حسینعلی قلعه زمانی
شهید علی رحیمی شهید حمیدرضا گلکار
شهید سیدعلی قالیبافان شهید سیداصغر میرحسین
شهید قربان علی سرگزی شهید مسعود جعفری
شهید مصطفی حلوائی شهید احمدرضا اسماعیلی
شهید رحیم حسنپور وزنکش شهید محمدرضا بشیری
شهید سیدمحسن اعتصامی شهید مرتضی حاجی آبادی
شهید حسین بلندی شهید صمد چهارراهی
شهید سید سعید بهاری شهید علی اصغر کلاته سیفری
شهید امیر سفیداری شهید مرتضی سلمان طرقی
شهید سید مجید شاهچراغی شهید محمود عالیشوندی
شهید محمد کرمیار شهید علی پاک جسم پورفرد
شهید محمدرضا عبداللهی امکانی شهید مجتبی ماستر فراهانی
شهید حسین امین مقدم شهید احمد باقرصاد
شهید مجتبی شجاعی شهید محمدرضا کردبچه
شهید محمد سعیدی شهید محسن الشریف
شهید محمدرضا علیجانی شهید محمدجعفر رجبی
شهید کریم گلدوزی شهید سیدفضل الله طباطبائی شیرازانی
شهید حمید باکری شهید مجید انتظاری
شهید غلام رضا آشوری شهید سیدمهدی پشت مسجدی
شهید اکبر لطیفیان شهید غلامحسین پاک نهاد
شهید محمدصادق سردرودی گاوگانی شهید حسن غفاریان قهوه چی
شهید نصرالله کیادربندسری شهید صادق ترکاشوند
شهید علی اکبر یزدان پناه
گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی
یک روز شاید در تب توفان بپیچندت
آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی
بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست
باید سکوت سرد سرما را بلد باشی
یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید
نامهربانی های دنیا را بلد باشی
شاید خودت را خواستی یک روز برگردی
باید مسیر کودکی ها را بلد باشی
یعنی بدانی " ...مرد در باران " کجا می رفت
یا لااقل تا " آب ـ بابا " را بلد باشی
حتی اگر آیینه باشی ، پیش آدم ها
باید زبان تند حاشا را بلد باشی
وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری
باید هزار آیا و اما را بلد باشی
من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم
اما تو باید سادگی ها را بلد باشی
یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...
یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی
چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری
باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی
بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!
باید زبان حال دریا را بلد باشی
زنگ النگوهات را تهران نمی فهمد
ای کاش رسم آن طرف ها را بلد باشی
دیروز- یادت هست ـ از امروز می گفتم
امروز می گویم که فردا را بلد باشی
گفتی : " وجود ما معمایی است...." می دانم
اما تو باید این معما را بلد باشی
قرمز
با نمک و دوستداشتنی، مشکل پسند اما همیشه عاشق.......و اینطور بنظر میرسد که مورد محبت نیز باشید. با روحیه و بشاش اما در همان زمان میتوانید بد اخلاق هم شوید قادرید با مردم بسیار خوب و با ملاطفت برخورد کنید و این همان عشقی است که میتواند در راهی که در پیش دارید همراهتان باشد ادمهایی را که راحت صحبت میکنند دوست دارید این ادمها باعث میشوند احساس راحتی بیشتری داشته باشید
شیری رنگ
اهل رقابت و بازی دوست دوست ندارد ببازد ولی همیشه بشاش است شما قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون بگذرانید، با دقت عشقتان را انتخاب میکنیدو بسادگی عاشق نمی شوید اما وقتی او را یافتید تا مدتهای طولانی دوستش خواهید داشت
نیلی
شما بیشتر متوجه نگاهتان هستید و استانداردهای بالائی در انتخاب عشق دارید. هر راه حلی را با دقت و تفکر انتخاب می کنید و بسیار بندرت مرتکب اشتباه احمقانه میشوید دوست دارید رهبر باشید و به راحتی می توانید دوستان جدید پیدا کنید
خاکستری
جذاب و فعال هستید، شما هرگز احساستان را پنهان نمی کنید و هر انچه را که درونتان است اشکار می سازید. اما ضمنا میتوانید خودخواه هم باشید. می خواهید مورد توجه باشید و نمی خواهید بطور نا برابر با شما برخورد شود. میتوانید روز مردم را روشن کنید. شما میدانید در زمان مناسب چه بگویید و خوش اخلاق هستید
سبز
خیلی خوب با افراد تازه کنار می آیید. در واقع ادم خجالتی ای نیستی اما گاهی اوقات با کلماتت به عواطف مردم آسیب می رسانید. دوست دارید تا مورد توجه و علاقه کسی باشید که دوستش دارید ولی اغلب تنهایید و به انتظار فرد مورد نظرت می مانید
طلائی
شما میدانید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. ادم بشاشی هستید و زیاد بیرون میروید. بسیار سخت میتوانی فرد مورد نظرت را پیدا کنی اما وقتی او را یافتی تا سالیان متمادی دوباره عاشق نمی شوی
صورتی
شما همواره در تلاشید تا در هر چیزی بهترین باشید و دوست دارید به سایرین کمک کنید. اما بسادگی قانع نمی شوی دارای افکاری منفی هستید و در جستجوی عشقی شورانگیزمانند انچه در قصه هاست هستید
زرد
شما شیرین و بیگناهید ، مورد اعتماد بسیاری از مردم و دارای رهبریتی قوی در ارتباطاتتان هستید. شما خوب تصمیم میگیرید و انتخاب درستی در زمان مناسب می گیرید. همواره در افکار داشتن روابط عاشقانه بسر می برید
خرمائی
باهوشید و میدانید چه چیزی درست است. میخواهید همه چیز را مطابق میل خود کنید که گاهی میتواند بدلیل عدم توجه به نظر دیگران مشکل ساز باشد. اما در مورد عشق صبورهستید. وقتی فرد مورد نظرتان را یافتید برایتان دشوار است فرد بهتری پیدا کنید
نارنجی
در مقابل اعمالتان مسئولیت پذیر هستید، می دانید چگونه با مردم رفتار کنید. همواره اهدافی برای دستیابی به انها دارید و حقیقتا برای رسیدن به انها تلاش میکنید ، فردی اماده رقابت هستید. دوستانتان برایت بسیار مهم هستند و قدر انچه را که دارید میدانید، گاهی اوقات واکنشتان زیادی شدید است و علت ان نیز احساساتی بودنتان است
ارغوانی
اسرار امیز هستید، بهیچوجه خودخواه نیستید ، زود و اسان نظرتان جلب میشود روزتان با توجه به خلقتان میتواند غمگین یا خوش باشد. بین دوستان محبوب هستید اما میتوانید دست به عمل احمقانه ای نیز بزنید ، بسادگی امور را فراموش میکنید بدنبال شخصی هستید که قابل اعتماد باشد
لیموئی
آرام هستید، اما بسادگی عصبانی می شوید. به اسانی حسادت می ورزید و در مورد چیزهای کوچک اعتراض میکنید، نمی توانید به یک کار بچسبید اما دارای شخصیتی هستید که
اعتماد و علاقه همه را جلب میکند
نقره ای
خیال پرداز و بامزه اید ، دوست دارید چیز های جدید را بیازمایید علاقه دارید خود سازی کنید و بسادگی می اموزید ، براحتی میتوان با شما صحبت کرد و شما نصایح خوبی میدهید وقتی موضوع دوستی است متوجه میشوید نمی توان به کسی اعتماد کرد ، اما وقتی دوستان واقعی خود را یافتید تا پایان عمر به انها اعتماد میکنید
سیاه
شما یک مبارز هستید و دارای انگیزه اید اما تغییر در زندگی را نمی پسندید زمانی که تصمیمی گرفتید، روی تصمیمتان تا مدتها پای می فشارید زندگی عشقی شما نیز توام با مبارزه است و مثل همه نیست
زیتونی
شما روشن قلب و ادم گرمی هستید همراه خوبی برای فامیل و دوستانید خشونت را نمی پسندید و میدانید چه چیزی درست است شما مهربان و بشاش هستید اما بسادگی به مردم حسادت نورزید
قهوه ای
فعال و ورزشکارید ، برای دیگران مشکل است که به شما نزدیک شوند زمانی که متوجه میشوید نمی توانید به چیزی که میخواهید دستیابید ،بسادگی تسلیم شده انرا رها میکنید
آبی
اتکا به نفس کمی دارید و خیلی ایرادی هستید. هنرمند هستید و دوست دارید عاشق شوید ، اما میگذارید عشقتان از دستتان برود چون در این مورد از مغزتان فرمان میگیرید نه از قلبتان
سرمه ای
شما جذابید و عاشق زندگی خود هستید ، نسبت به همه چیز دارای احساسی قوی هستید و خیلی زود گیج میشوید زمانی که از دست شخص یا اشخاصی عصبانی می شوید برایتان مشکل است انها را ببخشید
سفید
شما ارزو و اهدافی در زندگی دارید زود حسادت می ورزید نسبت به دیگران متفاوت و گاهی اوقات عجیب هستید اما همه این حالت شما را دوست دارند
کبود
احساسات شما بسادگی و ناگهانی تغییر میکند اغلب تنها هستید ، مسافرت را دوست دارید. انسان صادقی هستید ولی حرف مردم را زود باور میکنید. یافتن عشق برای شما سخت است و گمگشته عشق هستید
«چشمها»
چشمانی مرا دنبال میکنند
که به رنگ بیرنگیاند
و به شکل شهاب
چشمانی که
به حجم تنهاییاند
.در هجوم نگاهشان
هجرت اندوه است
.چشمانی مرا دنبال میکنند
که از بیرنگیشان
ستاره میبارد
.و من
در بیرنگی آنها
هویت مجهول خود را
حاکم میبینم
من گویی
هزار سال گم کردهام،
و این چشمها گویی
هزار سال مرا
در بینهایت خویش
پنهان دارند
18/3/58
پلاک گمنامیسال
1374 در طلاییه کار میکردیم. برای مأموریتی به اهواز رفته بودم. عصر بود که برگشتم مقر. شهید غلامی را دیدم. خیلی شاد بود. گفت امروز سه شهید پیدا کردیم که فقط یکی از آنها گمنام است. بچهها خیلی گشتند. چیزی همراهش نبود. گفتم یک بار هم من بگردم.لباس فرم سپاه به تن داشت
. چیزی شبیه دکمة پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. وقتی خوب دقت کردم، دیدم یک تکه عقیق است که انگار جملهای رویش حک شده است. خاک و گلها را کنار زدم. رویش نوشته بود: «به یاد شهدای گمنام». دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. میدانستیم این شهید باید گمنام بماند؛ خودش خواسته بود.?
بیسر و سامان توأم یا حسینروز تاسوعای حسینی سال
1370 قرار شده بود پنج شهید گمنام از بچههای حماسهآفرین سرزمین آسمانی شرهانی در شهر دهلران طی مراسمی باشکوه تشییع شوند. بچههای تفحص در بین شهدای گمنام موجود در معراج، پنج شهید را که مطمئن بودند گمنام هستند، انتخاب کردند. ذره ذره پیکر را گشته بودیم. هیچ مدرکی بهدست نیامده بود. قرار شد در بین شهدا یک شهید گمنام که سر به بدن نداشت نیز به نیابت از ارباب بیسر، آقا عبداللهالحسین(ع) تشییع و دفن شود.کفنها آماده شد
. همیشه این لحظه سختترین لحظه برای بچههای تفحص است. جدا شدن از پیکرهایی که بعد از کشف بدنها، میهمان بزم حضورشان در معراج بودهاند. شهدا یکی یکی طی مراسمی کفن میشدند. آخرین شهید، پیکر بیسر بود. حال عجیبی در بین بچهها حاکم شد. خدایا این شهید کیست؟ نام او چیست که توفیق چنین فیضی را یافته که به نیابت از ارباب بیسر در این قطعه دفن شود؟! ناگاه معجزه شد. تکه پارچهای از جیب لباس شهید به چشم بچهها خورد. روی آن چیزی نوشته شده بود که به سختی خوانده میشد: حسین پرزه، اعزامی از اصفهان.هویت این شهید کشف شد و شهیدی دیگر، باز بیسر و سامان دیگری از قبیله حسین
(ع) جایگزین او شد و در ورودی شهر دهلران در خاک آرمید.?
حادثهای در راه است
...نگاهی گذرا به جنگی که انقلاب را جهانی کرد
n
حامد عبداللهی«ما انقلاب خود را در جنگ به جهان صادر کردیم.»
آن روز که خمینی کبیر
(ره) این را گفت، شاید خیلیها در باورشان نمیگنجید و حتی بعدها بر زبان آوردند که کجا انقلابمان را صادر کردهایم. ما حتی درون کشور هم با خودمان مشکل داریم! تحولات تاریخ اما، همان بود که امام گفته بود....
اتفاقی که در بهمن
1357 افتاد، آتش بیدادی بود در زیر خاکستر استعمار غرب که جهان را پر کرده بود. دشمن، کمکم درد را احساس میکرد به درد یک زخم کاری و گزنده که ابهت پوشالیاش را فرو میریخت. شبکة اول تلویزیونی بی.بی.سی گزارش داد: «آنچه در ایران در سال 1979 رخ داد، نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای تمام ادیان جهان، نقطه عطفی بود که از بازگشت میلیونها نفر در سراسر دنیا به اصولگرایی مذهبی خبر میدهد.(1)»روزنامه تایمز چاپ لندن هم نوشت
: «دنیای غرب به دلیل انقلاب ایران، بار دیگر اسلام را کشف کرد... و ما غربیها خیلی زود فهمیدیم که اللهاکبر یعنی خدا بزرگتر است.(2)»با آغاز جنگ و دفاع جانانه فرزندان انقلابی خمینی کبیر، صفحه دیگری از انقلاب اسلامی ایران، گشوده شد،
«شهوگار با دور بوندی» خبرنگار نیجریایی میگوید: «بعد از گذراندن دو روز در جبهههای جنگ، من به این نتیجه رسیدم که مسلمانان ایرانی امروز متعهدترین جنگآوران روی زمیناند و اینها بزرگترین حادثههایی هستند که اسلام در قرون اخیر داشته است و جمهوری اسلامی قویترین ملت جهان است.(3)»پرفسور
«بل» متخصص علوم سیاسی از دانشگاه تگزاس نیز در سخنرانی خود با عنوان «انقلاب ایران و جنگ ایران و عراق» در کویت میگوید: «ایران را میتوان به عنوان یک ابرقدرت نام برد و این انقلاب باقی خواهد ماند و همچنان به پیش خواهد رفت، حتی اگر امام خمینی در بین مردم نباشد.(4)»این نگاه پرفسور بل از مانایی انقلاب حکایت داشت، اما
«تراب زمزمی» متفکر مسلمان تونسی، از صدور آن میگوید: «انقلاب اسلامی ایران فقط به ایرانیان تعلق ندارد، بلکه به همه مسلمانان جهان مربوط میشود. اوضاع لبنان، آفریقای جنوبی و... این را ثابت میکند و برای مسلمانان این کشورها محور، انقلاب ایران و رهبری امام خمینی است. در هر قیام و تظاهراتی از شعارهای انقلاب اسلامی استفاده میشود.(5)»دشمن این جنگ را برای یک هدف مشخص آغاز کرده بود
. به گفته «محمد ولد سالک» مسئول روابط خارجی پولیساریو:«این جنگ، مأموریتی بود که از سوی آمریکا و ارتجاع منطقه، به منظور شکست انقلاب اسلامی به صدام واگذار شد.(6)»
نتیجه عکس داد و موجب استحکام پایههای انقلاب و صدور فرهنگ آن شد
.هر رزمندهای که شهید میشد، هر عملیاتی که پیروز میشد و هر روز که میگذشت، جهان در حسرت فرو میرفت و آدم برفی با ابهت غرب را آب میکرد
.پایداری هشت ساله در جنگ تحمیلی، تکرار مشق پیروزی خون بر شمشیر بود و فقر وغنا، ایمان و رذالت و مظلوم و متجاوز را رو در روی هم قرار دارد و سرافرازی نصیب آنان شد که به خدای خویش ایمان داشتند و استقامت کردند
.اکنون ملت آزادهای که پیروز میدان پیکار حق علیه باطل شد، آماده بود تا با عزت و افتخار، آموختههای خود را در اختیار دیگر ملتهای مظلوم بگذارد
.محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس، گوشهای از این انتظارات را بازگو میکند
: «عملیات فاو، کربلای 5 و والفجر 10 از عملیاتهای غرورآفرین ایران بود و پیروزی ما بعد از سالهای اولیه جنگ باعث شد که با استفاده از «توسعه تجربی» که در جنگ به دست آمده بود. پیشرفتهای قابل توجهی را در مقابل تهاجمات عراق به دست آوریم و این تجارب را در اختیار کشورهای لبنان و بوسنی و هرزگوین قرار دهیم که نهایتاً تأثیر مطلوب اینگونه جنگها را نیز در آن دو کشور شاهد بودیم.»وی اندیشههای
«کلاسیک، چریکی و عملیات محدود رزمی» را از اندیشههای مطرح در دوران جنگ تحمیلی برشمرده و میافزاید: «بنیصدر با رهبری اندیشه کلاسیک و با چهار عملیات، نتوانست به مقابله با نیروهای عراقی بپردازد. عملیات چریکی نیز در آن دوران تنها توانست ضربههای کوچکی به دشمن وارد کند. ما در دوران جنگ با استفاده از فرماندهان جوان و نیروهای مخلص حاضر در صحنههای نبرد توانستیم ضربه های سنگینی به دشمن وارد کنیم که همین امر باعث شد با اندیشه عملیات «محدود درونی» به مقابله با رژیم بعث بپردازیم.»امروز در جایجای جهان که فریاد مرگ بر آمریکا طنینانداز میشود و انسانهای امیدوار و بیدار بر ستم و طاغوت میشورند، باید در آن رد پای انقلاب اسلامی ایران را یافت
. اگر رژیم اشغالگر قدس که تنها در طول شش روز ارتش عربی را در هم شکسته بود، امروز در 33 روز تهاجم بیرحمانه به لبنان نتوانست به هیچ هدفی برسد و دست از پا درازتر از چنگال غیرتمندانه حزبالله گریخت، کدامین مکتب و کدامین انقلاب را باید پیروز نامید؟پس به دلاورمردان و شیرزنان هشت سال دفاع مقدس باید تبریک گفت که سکوی پرش صدور انقلاب را با فداکاریهای خود مهیا کردند
.حادثهای در راه است
. انقلاب اسلامی ایران صادر شده و آماده باش سراسری اعلام شده است. الیس الصبح بقریب؟پینوشتها
:1. عصر امام خمینی، ص 60.
2. عصر امام خمینی، ص 65.
3. نیروهای مسلح در وصیتنامه امام، ص 90.
4. نیروهای مسلح در وصیتنامه امام، ص 190.
5. اطلاعات، 2/7/65، نقل از: نیروهای مسلح در وصیتنامه امام، ص 193.
6. انقلاب اسلامی در چشمانداز دیگران، ص 87.
زنده باد مرگی که زندگی است!
تقدیم به همه آنانی که هنوز فهمیده را میفهمند
n
حسن ابراهیمزاده«
با ما معامله بردگان قرون وسطا را میکنند. به خدای متعال! من این زندگی را نمیخواهم. انّی لا اری المَوتَ الا السَعاده...، کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم(1).»تاریخ به عقب بازگشت و به سرچشمهای رسید که هنوز حیات اسلام و حیات همه انسانهای آزاده جهان مدیون جوشش همیشگی اوست.
آن روز بر فرهنگ سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر جهان، بر مرگ آبادی که زندگی خوانده میشد، واژهای افزوده شد که بوی زندگی، بوی طراوت و تازگی از آن به مشام میرسید.
آن روز روحالله(ره) پنجره نگاه سید و سالار شهیدان را به روی بشریت مسخ شده در بربریت خوردن و خفتن گشود؛ پنجرهای که در آن «مرگ آگاهی» و «مرگ خواهی» چیزی جز زندگی واقعی به شمار نمیرفت. آن روز امام بوسه زدن بر تیغ برهنه شمشیرها و در آغوش گرفتن مرگ عزیزانه در زندگی ذلیلانه را چیزی جز شهد شیرین تفسیر نکرد.
آن روز خمینی(ره) با بر زبان آوردن کلام جاودانه امام حسین(ع) بر فراز قلل جهان در حقیقت فریاد «زنده باد مرگی که زندگی است» را سر داد؛ فریادی که در آن، مرگ به بازی گرفته میشد و زندگی ننگین زیر گامهای شجاعت و شهامت جان میداد؛ فریادی که در آن سرود فتح «قله کمال» از آن شنیده میشد. سرودی که یاران امام با گلوی بریده فریاد زدند؛ سرودی که بهشتی، سید شهیدان انقلاب 22 روز قبل از خواندن آن بر قله کمال، دست به دعا بلند کرد و امتداد آن را از خدای خویش چنین خواست:
«خدایا، این امت ما را که به این کمال نترسیدن از مرگ رسیده است همچنان در راه این کمال استوار بدار(2)!»
امام راحل، فاتحان قله «کمال نترسیدن از مرگ» را رهپویان حضرت ابراهیم(ع) میخواندند؛ همانانی که به عشق خدا و به عشق حاکم کردن بینش توحیدی، روح شجاعت و روحیه رفتن در آغوش آتش نمرودیان را در خود زنده کردند و به بشریت سرگردان در سرابها، چشمه زندگی بخشیدند.
«اینها دنبال حضرت ابراهیم ـ سلامالله علیه ـ هستند. اینها لبیک گفتند به حضرت ابراهیم(ع)(3).»
نگاه امام به مرگ، نگاهی توحیدی بود؛ نگاهی که شهادت را «اصلی پذیرفته شده» از سوی هر موحد و هر مدافع مکتب توحیدی و هر مبلّغ بینش توحیدی میدانست. از اینرو درست سه ماه پیش از پیروزی انقلاب ارزشها فرمودند: «در این اصل، هیچ اشکالی برای ما نیست که ما کشته میدهیم» و اصل ارزش مبارزه برای رسیدن به زندگی واقعی(4) را اینگونه به تصویر کشیدند.
از منظر امام، در هنگامه نبرد حق با باطل و رویارویی لشکر کفر با اسلام «پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد» و خونی که از رگهای مردان موحد و تکلیف مدار جریان مییابد(5) نه تنها به جان و جهان حیات میبخشد و رود زندگی را در کالبد زمان جاری میسازد، بلکه در کنار جاودانگی تاریخ، جاودانه کائنات میشود. از منظر امام، زندگی بخشی به جامعه، تنها میوه محسوس و کوچکِ عالم ماده است و آن سوی عالم ماده و در کهکشان لایتناهی عالم معنا خبری هست که ما از آن بیخبریم:
«شهادت این مطلبی نیست که انسان بکلی از بین برود تا اینکه دیگر غیر از این خبری نباشد(6).»
در منطق موحدانة امام، زندگی چیزی جز حرکت بر مدار عبودیت و تکلیف نبوده و نیست و در تعریفی این چنینی، مؤمن همواره در هروله بین صفای خوب و مروه خوبتر است.
«ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت میکنیم و پیشروی میکنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است.(7)»
نگاه امام به «مرگ زندگی آفرین» نگاهی فراتر از نگاه آنانی بوده و هست که «این هنر مردان خدا» را با فتح قلهها و گذر از رودها و طی کردن بیابانها مقایسه میکردند. از منظر امام «مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت» است. شهدا «در قهقهه مستانهشان عند ربهم یرزقونند» و آنانی که ابراهیموار خود را به شعله حادثه و حماسه میسپارند، قبل از گذر از دشت عباس و شلمچه، از سفر عرفان گذشته و قبل از شنا کردن در اروند، ملاح دریای عشق شده و قبل از فتح شاخ شمیران، بر «قله کمال» سرود فتح خواندند. از اینرو قبل از آنکه از آنان به قهرمانان این سرزمین یاد کنند، بر دستشان بوسه میزنند و مزار آنان را «قبلهگاه همیشه عارفان و عاشقان و دلسوختگان» مینامند.
امام که جز از خدا از هیچ چیز نمیترسید، همه ترسش از مقایسه کردن مرگِ زندگیبخش شهیدان با زندگی مرگآلود عافیتطلبان بود. از اینرو در پیام قبول قطعنامه 598 در تاریخ 29/4/67 تنزل دادن مقام شهادت و سنجش این واژه مقدس با معیارهای خاکی را القای اذناب آمریکا دانستند و فرمودند:
«اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسألهای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنههای نبرد مقایسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها خیالات باطل ملیگراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است.
ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الاالله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجیام! و ای نیروهای مردمی! هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را. با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت.
پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهارند(ع). پیروزی و شکست بر آنان فرقی ندارد. امروز، روز هدایت نسلهای آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است.
امروز، روزی است که خدا اینگونه خواسته است و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست، ما در مقابل آن خاضعایم و ما تابع امر خداییم و به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمیرویم.»
از پنجره نگاه امام، هیچ حادثهای از جایگاه رفیع شهیدان نخواهد کاست و هیچ تحول و تغییری در عرصهها و حوزههای گوناگون، گرد فراموشی بر نام و جایگاه عظمای آنان نخواهد نشاند و آنانی که نگرش «تکلیف مدارانه» شهدا را با تحلیلهای «نتیجه خواهانه» مقایسه میکنند «از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند.»
«من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهههای آتش و خون، که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نمودهاند، تشکر و قدردانی میکنم و همه ملت ایران را به هشیاری و صبر و مقاومت دعوت میکنم. در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسأله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقاء و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جست و جو کنیم.»(9)
هنوز شش ماه از هشدار و ترس امام نگذشته بود که مرگ انتخابی و زندگیبخش یاران خمینی(ره) در کفهای و زندگی مرگآلود عافیتطلبان در کفهای دیگر قرار گرفت و قله کمال بشریت و «اوج بندگی و معنویت» در سنجه و ترازوی خرد خاکی و جزیینگر به تحلیل گذاشته شد. شنیدن چنین تحلیلها و چنین مقایسهها آن هم از زبان قائم مقام وقت رهبری، برای امام و مقتدای شهیدان عصر کنونی به مراتب تلختر از نوشیدن جام زهر پذیرش قطعنامه بود؛(*) از اینرو با دلی شکسته و قامتی خمیده فریاد برآوردند:
«من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. من در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه، فرع آن بوده است؟(10)»
تکیه کلام امام بر واژگان «تکلیف» و «شهادت» در آخرین سال حیات نورانی آن رهبر بزرگوار، درست تکرار همان واژههایی بود که ایشان در سال آغاز نهضت در سال 41 بر زبان آوردند و فلسفه قیام مردان و زنانی را تبیین و تفسیر کردند که جز برای خدا و در راه خدا و حاکمیت قانون خدا ردای زیبای شهادت را بر تن نکردند.
زنده باد شهادت در مسیر ادای تکلیف، زنده مرگی که از پنجره نگاه حسینسیرتان، زندگی است و مرگ بر زندگیای که از منظر خمینیصفتان، چیزی جز مردگی نبوده و نیست!
پینوشت:
1.واکنش امام به رفراندوم تشریفاتی شاه در بهمن 1341، نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، دفتر اول، ص 397.
2. جاودانه تاریخ، ج 7، گفتارها 5، ص 118.
3. صحیفه نور، ج 18، ص 108.
4. صحیفه نور، ج 3، ص 184.
5. صحیفه نور، ج 16، ص 69-68.
6. صحیفه نور، ج 6، ص 155.
7. صحیفه نور، ج 15، ص 242.
8. صحیفه نور، ج 20، ص 236.
9. صحیفه نور، ج 20، ص 239.
10. سخنان امام راحل، 3/2/1367، ر ـ ک: صحیفه نور، ج 21.
*. ر. ک: سخنان آقای منتظری در تاریخ 22/11/67 که در آن اعلام داشتند ما در برابر شهادت فرزندان این سرزمین چیزی به دست نیاوردیم و...
محمود نیامد
به یاد همة اسیرانی که دنیا در بندشان بود
n
حسن ابراهیمزادهکوچههای منتهی به خانه محمود، در کرمانشاه، بوی عطر و اسپند میداد و پلاکاردهای رنگارنگ و چراغهای چشمکزن منتظر بودند تا چشم شهر و خانواده او را به رخ مردی روشن کنند که چراغ شجاعت و شهامت، عبادت و ایثار را در هشت سال اسارت خود روشن نگه داشته بود و به مرزی از معرفت رسیده بود که خلوت با خدا و قرآن را با هیچ چیز دیگری عوض نمیکرد
.محمود امجدیان، عارف دلسوختهای بود که هشت سال اسارت
(بخوانید: آزادگی) خویش را که اندازة همان هشت سال دفاع مقدس بود، امتحانی الهی برشمرده بود و کنج اسارت را هدیهای از سوی خداوند برای خودسازی و خلوت با خدایش معنا کرده بود. محمود در نامهای که آغازش را مزین کرده بود به آیة «یا ایهاالذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوه والله مع الصابرین» برای برادرش چنین نوشته بود:«این اسارت یک آزمایشی است، برایم دعا کنید که از این آزمایش قبول شوم و مورد رضایت خداوند قرار بگیرم. خداوند خودش آگاه است و می داند من به چه شوقی آمدهام و از تمام قیدها رسته شدهام. اینجا مکانی مناسب برای خودسازی است. باید به جایی برسیم که جز خدا، چیزی دیگر را نبینیم. قرآن را در عرض چند ماه یاد گرفتم. بیش از حد بعضی وقتها میروم در بحر قرآن. خاک بر سر ما که کتابی به این بزرگی داشتیم، ولی استفاده نمیکردیم.»
همه شهر در انتظار او بودند
. روزی که محمود در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت درآمده بود 19 سال داشت و اینک پس از هشت سال اسارت باید جوانی 27 ساله باشد؛ جوانی که هشت سال سختیهای دوران اسارت، نه تنها از عشق او به امام و شهیدان نکاسته بود، بلکه او را به مقامی رسانده بود که دستنوشتههای کوتاه اما ژرف و معنویاش از او سالکی دلسوخته و مرشدی ساخته بود. با زمزمه قرآن و دعا و عشق به امام زنده بود؛ سالکی که دوست داشت همصدا با او در اسارت، در خانه آنان نیز صوت دلنشین قرآن گوش جانها را نوازش دهد.«برادرم! خانه را با صوت قرآن گرم کن. برایم سوره «حشر و تکویر» را بگذار. در دعای کمیل حتماً شرکت کن، برایم دعا کن. برادرم! ما در اینجا یکپارچه هستیم. همه گوش به فرمان آن پیر بزرگوار هستیم.» 1/11/63(2)
بوی اسپند در کوچه پیچیده بود، اما هنوز بوی عطر محمود کوچه را معطر نکرده بود
. برای لحظهای تورق نوشتههای دوران اسارت محمود دلشورهای را در دل منتظران حکمفرما کرد.راستی چرا در سال
63 او خطاب به برادرش نوشته بود «خانه را با صوت قرآن گرم کن»؟ چرا او در سال 62 در یکی از نامههایش از خواندن سرودی در رثای شهیدان سخن گفته بود و چنین قلم را بر صفحه کاغذ جان بخشیده بود:«به امید خدا به این زودیها میآییم. به بچهها بگو این سرود را بخوانند: بوی گل ارغوان خورشیدی تابیدی بر دلها، جاویدی ای شهید؟ یکی از بچههای اینجا این سرود را خواند، خیلی جالب بود.» 22/11/62(3)
همه با خود میگفتند
: اگر محمود بیاید همراه با «صوت دلنشین قرآن» مردم کام خود را با «نان برنجی» شیرین خواهند کرد.اگر محمود بیاید، سرود
«جاویدی ای شهید» با حضور همسنگران شهیدان فضای شهر را دو چندان معطر خواهد کرد. همه آمدند، اما محمود نیامد. خبر آمد که محمود در رمادی است، اما... قبرستان رمادی. و او درست 25 روز قبل از آزادی در تاریخ 26/4/69 در اردوگاه تکریت به دست منافقین به شهادت رسید؛ منافقینی که محمود در یکی از نامههایش از خوندلی که او و دیگر آزادگان از دست آنان میخوردند؛ چنین یاد کرده بود:«عدهای بر خلاف هدفی که داشتیم عمل میکنند. عدهای مشخص شده هستند و به سزای اعمالشان خواهند رسید. ما در اینجا چه کنیم که دست و پای ما بسته است و فقط باید صبر کنیم تا به ایران بیاییم». موصل 22/11/62
صوت دلنشین قرآن و آیات نورانی سوره حشر و تکویر همراه با خرما و در زیر تابش چراغهای چشمکزن، حال و هوایی دیگر بر کوچه حکمفرما کرد و سرود
«بوی گل ارغوان، خورشیدی تابیدی بر دلها، جاویدی ای شهید» خبر از درهم پیچیده شدن بوی عطر شهید با بوی اسپند داد.محمود نیامد، اما دلنوشتههای او سندی گویا و تصویری کامل از دردها و رنجها و از مشی و معرفت، از مجاهدت و مظلومیت یاران خمینی در اسارت است
. او نوشته بود:«در تاریخ دنیا سابقه ندارد اینطور اسیرهایی. بعد از جنگ خیلی چیزها آشکار میشود. آن وقت است که میفهمید ما چه کشیدهایم و چه صبری داشتهایم! ما اگر اسیریم، ذلیل نیستیم. ما در اینجا با عزت هستیم. ترجیح میدهیم گرسنه باشیم، اما آبرویمان حفظ شود. اگر بدانی چقدر از ما میترسند. اینها اسیر ما هستند، نه ما اسیر اینها. خودشان میگویند بچههایی که روی میدانهای مین رفتند از هیچ چیزی هراس ندارند و میایستند در مقابل همه چیز.»(5)
محمود نیامد، اما این فراز یکی از نامههای او تمامی نجوای شبانه، تمامی حیات عاشقانه و تمامی فریاد عارفانه مردی از قبیله خمینی است
:«بگذار غمها و رنجهای زمان را بر دوش بکشیم تا انسان بودن زنده بماند. بگذار امروز قامتهایمان در زیر غمها و رنجها خمیده گردد تا فردای موعود، راست قامتان جاودانه باشیم. بگذار ره عشق پیماییم و عاشق شویم. بگذار عاشق شویم تا خدا هم عاشق ما شود، بگذار این چنین جان بسپاریم تا خدایمان خون بها باشد. بگذار گل باشیم. از عمق سینه انبوه درد، انبوه امید دمیده از خلوت خاموش یک زندانی.»(6)
محمود نیامد، اما رسالت همة ولایتمداران، همه آزادگان و همه ایثارگران را از زبان آزادهای که چون خود او مظلومانه و غریبانه در اسارت شربت شهادت نوشید، رهایی از زندان نفس برخواند و نوشت
:«یکی از برادران چند روز پیش به رحمت خدا رفت، وصیتی کرد؛ این بود که ما اگر خود را در این دانشگاه امام جعفر صادق(ع) نسازیم، جواب خانواده شهدا را چه بدهیم؟ ما مسئول هستیم و مسئولیتمان خیلی سنگین است. روی ما اسیران حساب میکنند و از ما چنین انتظار دارند. تا آنجا که امکان داشته باشد راه شهیدان را ادامه خواهیم داد. من دعایم این است که خدایا، تا ما ساخته نشدیم از این زندان آزاد نشویم. این زندان چیزی نیست؛ اصل، زندان نفس آدمی است که مشکل است آزاد شدن.»
پینوشت
:1. نامههای اسارت، شهید محمود امجدیان، ص 74.
2. همان، ص 43.
3. همان، ص 31.
4. همان، ص 31.
5. همان، ص 33.
6. همان، ص 51.
7. همان، ص 31.
حسین گفت: تو آخرین نفری
به یاد حماسهآفرینیهای سنگرسازان بیسنگر ـ بچههای مهندسی ـ رزمی
n
محمد احمدیاناواخر جنگ بود که لشکر امام حسین(ع) در خط گمرک خرمشهر پدافند کرده بود و لشکر هم گردان امام حسین را که من هم در آن گردان بودم، مامور کرد تا از خط نگهداری کند. قسمتی از خط که مجاور نهر عرایض و مقابل قصر شیخ خزعل بود، خاکریز مناسبی نداشت؛ حجم آتش دشمن و گلولههای مستقیم تانک، خاکریز را خیلی کوتاه کرده بود. درخواست کردیم بچههای مهندسی رزمی بیایند و خاکریز را تقویت کنند؛ اما میدانستیم کار بسیار سختی است؛ شاید به سنگینی شب عملیات. اما لازم بود.قرار شد یک شب بچههای مهندسی بیایند و کار را تمام کنند. فاصلة ما با دشمن، خیلی نزدیک بود. میدانستیم تا کار شروع شود، آتش سنگین دشمن خواهد بارید. تصمیم گرفتیم نیروهای خط را خیلی کم کنیم و آنها را به زیر پلی در نزدیکی خط که جایی امن بود، انتقال دهیم و عدهای در خط بمانند تا جواب آتش دشمن را بدهند. از طرف دیگر، احتمال عبور غواصهای عراقی از اروند و منهدم کردن دستگاه بلدوزر میرفت. به بچههای ادوات هم ابلاغ شد تا بهگوش باشند. دو نفر از بچههای دیدهبانی هم توی خط مستقر شدند تا آتش توپخانه و ادوات ما را به روی مواضع دشمن برای کم کردن حجم آتش آنها که یقینا با شروع کار بلدوزر آغاز میشد، هدایت کنند.
شب موعود فرا رسید. هوا داشت تاریک میشد که بلدوزر وارد خط شد. فقط چند نگهبان و دو دیدهبان و یک امدادگر و دو برانکاردچی و خودم و حدود ده نفر از بچههای مهندسی در خط باقی ماندیم و بقیه را به زیر پل انتقال دادیم. تا جایی که یادم میآید، مسئول گروه مهندسی شخصی بهنام حسین مولایی، از بچههای کمشچه اصفهان بود. قرار شد هوا که خوب تاریک شد، کار شروع شود. بچههای مهندسی توجیه شدند. نمیدانم چرا، ولی به تکتک آنها جور عجیبی نگاه میکردم و نسبت به آنها حس عجیبی داشتم. خجالت میکشیدم به آنها چیزی بگویم. احساس میکردم همه چیز را بهتر از من میدانند که اینطور جان به کف و بیپروا وارد خط شدهاند. نگاه آنها به خاکریز نبود؛ این من بودم که چشم و دلم گیر خاکریز بود. مشخص کرده بودند چه کسی باید اول استارت بزند. نفر اول بلند شد با بقیه خداحافظی کرد. یقین کردم او و سایر بچههای مهندسی، میدانند که دارند کجا میروند و قرار است چه اتفاقی بیفتد. خداحافظی آنها با همه وداعهای جبهه فرق داشت. من فقط مات نگاهشان میکردم. با نگاهمان او را بدرقه کردیم. کار شروع شد. چند دقیقه بیشتر طول نکشید که جهنمی از آتش روی سرمان باریدن گرفت. توی سنگر نشسته بودم و به آن دلاوری فکر میکردم که بدون جانپناه روی یک تکه آهن برای ما جانپناه میسازد. بارها با خودم گفتم الان است که کار را تعطیل کند و برگردد.
بلدوزر عقب و جلو میرفت که ناگهان با صدای انفجار از حرکت ایستاد. امدادگر و برانکاردچیها دویدند. من هم خودم را رساندم. راننده افتاده بود و توی تاریکی و آن حجم آتش، چیزی معلوم نبود... اما رفته بود! داشتیم کمک میکردیم او را به عقب انتقال دهیم که دیدم دوباره بلدوزر به راه افتاد. نگاه کردم؛ انگار یک تکه ماه در پشت بلدوزر نشسته و دارد کار نیمهتمام را تمام میکند. مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده. برگشتم داخل سنگر و به مولایی گفتم: کمی صبر میکردی ما پیکر اولی را جمع میکردیم، بعد نفر بعدی را میفرستادی. توی روحیة بقیه اثر میگذارد. حسین گفت: بابا خودش دوید. و تازه فهمیدم که در مقابل این بچهها هیچم. بغض کرده بودم، اما خودم را کنترل کردم. نشستم گوشة سنگر و به بقیه زل زدم. آنها هم فقط ذکر میگفتند. نمیدانم چند دقیقه طول کشید، ولی انفجاری دیگر و توقف بلدوزر. به طرف بیرون سنگر دویدیم. راننده نشسته بود. پهلوش دریده شده بود و خون بیرون میزد. گفتم: یکی بیاید بالا کمک کند بیاریمش پایین. یکی آمد بالا و به سختی او را پایین آوردیم. هنوز روی بلدوزر بودم که دیدم دارد گاز میخورد. الله اکبر! باورش سخت بود. کسی که به من کمک کرد، راننده بعدی بلدوزر بود؛ یا بهتر بگویم شهیدی بود که سوار بر مرکب بهشتیاش شده بود. این قصه ادامه داشت...
حسین نفر آخر را آماده کرد و به او گفت: ببین تو آخرین نفری؛ دیگر کسی نمانده. حدود بیست متر هم مانده، با توکل به خدا تمامش کن. جواب آخرین نفر خیلی زیبا بود. من هر وقت این شعر را می شنوم یادش میافتم: «خندید و رفت». اشکم درآمده بود. هر چه بلد بودم، و به تعبیر بچهها، مفاتیح را دوره کردم. به خدا قسم، دیگر به فکر خاکریز نبودم؛ به بچههایی فکر میکردم که همه زخمی و شهید شده بودند، یا بهتر بگویم خودشان را فدای بچههای گردان پیاده کرده بودند؛ بچههایی که به من معنای مهندسی رزمی، یعنی سنگر سازان بی سنگر را نشان دادند.
بلدوزر عقب و جلو میرفت و کار را پیش میبرد. آخرهای کار بود که بلدوزر ایستاد. دیگر اصلا توان خارج شدن از سنگر را نداشتم. دلم نمیخواست آن صحنه را ببینم. هوا روشن شد. از سنگر بیرون آمدم، دیدم بلدوزر سوراخ سوراخ شده. به دور از چشم بچهها رفتم و تا توانستم بلدوزر را بوسیدم؛ بلدوزری که مرکب آسمانی بچههای بی باک و حماسهآفرین مهندسی بود. چند متری مانده بود که با گونی و بلوک و نخل پر کردیم؛ اما آن قسمت از خط، خطرناکترین نقطة خط بود. همانجا بود که شهید یزدانی به شهادت رسید و این شاید سندی بود تا عظمت کار بچههای مهندسی را درک کنیم؛ بچههای استشهادی مهندسی رزمی.