سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
سرزمین نور اینجاست ((نظر یادتون نره))
  • کل بازدیدها: 51189 بازدید

  • بازدید امروز: 10 بازدید

  • بازدید دیروز: 1 بازدید
  • حتی اگه این باشی
    صادقی ( 87/2/22 ساعت 1:3 ع )

    گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی

    اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی

    یک روز شاید در تب توفان بپیچندت

    آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی

    بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست

    باید سکوت سرد سرما را بلد باشی

    یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید

    نامهربانی های دنیا را بلد باشی

    شاید خودت را خواستی یک روز برگردی

    باید مسیر کودکی ها را بلد باشی

    یعنی بدانی " ...مرد در باران " کجا می رفت

    یا لااقل تا  " آب ـ بابا "  را بلد باشی

    حتی اگر آیینه باشی ، پیش آدم ها

    باید زبان تند حاشا را بلد باشی

    وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری

    باید هزار آیا و اما را بلد باشی

    من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم

    اما تو باید سادگی ها را بلد باشی

    یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...

    یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی

    چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری

    باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی

    بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!

    باید زبان حال دریا را بلد باشی

    زنگ النگوهات را تهران نمی فهمد

    ای کاش رسم آن طرف ها را بلد باشی

    دیروز- یادت هست ـ از امروز می گفتم

    امروز می گویم که فردا را بلد باشی

    گفتی : " وجود ما معمایی است...." می دانم

    اما تو باید این معما را بلد باشی



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شهدا3
    [عناوین آرشیوشده]

    =============================================================